آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

آرش قدش بلند شده

این روزها تمام چراغهای خونه ما روشن و خاموش می شه ، گاهی یه لامپ خاموش تو خونه ما پیدا نمی شه و ربطی هم نداره که صبح باشه ، ظهره و یا شبه  می دونین  دلیل این همه لامپ روشن چیه ؟!!!!! اینکه آرش قدش  بلند شده ، بهلهههههههه   و البته این تنها شامل لامپها نمی شه ، کولر روزی صد بار روشن و خاموش می شه و ما هر چی نصیحت کردیم هیچ فایده ای نداشت که نداشت  تا اینکه من وبابا امیر دست به یه ابتکار جدید زدیم بهلههههههههههههههههههههههههههههه   که البته آرش  هنوز هم از تلاش دست بر نداشته   و به نظر می رسه تا حد زیادی هم موفق شده ، شاید هم تا دو هفته دیگه ابتکار  ما رو بتونه کامل ...
3 مرداد 1392

دلم بد جوری گرفته

چند روزی که زن دایی صدیقه و روژینا جون پیشمون بودن کلی  بهمون خوش گذشت    کلی  روژینا با آرش بازی می کرد و آرش هم از روژینا جون حرف شنوی  می کرد   و من زندگی می کردددددددددددددددددم   متأسفانه زن دایی و روژینا جون ، چهار  روزی بیشتر پیشمون نموندن و با رفتنشون کلی ما رو دلتنگ خودشون کردن ، رفتن زن دایی و روژینا از یه طرف و رفتن خاله صبا از طرف دیگر کلی منو دلتنگ و تنها کرد ، خاله صبایی که این مدت بد جوری  بهش  عادت کرده بودم و کلی  از  لحاظ  روحی  منو شارژ کرده بود  خاله صبا انقدر  مهربون و دوست داشتنیه که امکان نداره کسی رو مجذوب...
3 مرداد 1392

آرش و روژینا در برج میلاد

روژینا خیلی  دوست داشت  تهران رو از  بالای برج میلاد ببینه ، تصمیم  گرفتیم  همگی با هم ایشون رو مشایعت کنیم ، آخه ما بزرگترها هم یه جورایی بدمون نمیومد ....   منظره تهران از بالای  برج میلاد     و اینم چهره  یه پسر  شیطون و بابا و مامانی که از بس دور  برج  دنبال پسری دویدن براشون هیچ انرژی ای  نموندهههههه   ماکت های برج های  مخابراتی بلند دنیا ، برج میلاد ششمین برج بلند مخابراتی  دنیاست   و این هم برج های  خشتی قدیمی  ایران    و شهر فرنگ و عکسهای  تهران قدیم   و اینم...
3 مرداد 1392

آرش و روژینا در سرزمین عجایب

بچه ها رو بردیم سرزمین عجایب ، کلی بهشون خوش گذشت ، آرش مثل همیشه با وارد شدن به سرزمین عجایب و دیدن این همه چراغ و لامپهای روشن کلی هیجان زده شد و شروع به دویدن و جیغ کشیدن کرد و من و بابا امیر هم دنبالش میدویدیم که گم نشه    مثل همیشه  سوار  صندلی هلو کیتی شد      برای  اینکه آرش کوچولو  بتونه سوار  بالن و هواپیما بشه خاله صبا لطف کرد و با آرش کوچولووو سوار شد          سوار  قایق موتوری هم شد        ...
20 تير 1392

باغ وحش ارم

این هفته ما مهمون داشتیم ، کی ؟ زن دایی و روژینا جون ، دختر  دایی آرش  کوچولو   جمعه بعد از ظهر تصمیم  گرفتیم  بچه ها رو ببریم پارک ارم کمی حال و هواشون عوض بشه  رفتیم  باغ وحش ارم ، بچه ها از نزدیک تونستن حیوونهای زیادی رو ببینن و کلی  بهشون خوش گذشت                 ...
16 تير 1392

بطری بازی با خودکار

این روزها آرش کوچولووووی  ما به بطری ها علاقه  زیادی پیدا کرده ، اگه یه شیشه مثل شیشه آب معدنی ، دوغ ، نوشابه یا شیر و حتی  آب میوه دست کسی ببینه اونو هر جور باشه به دست میاره و شروع می کنه به باز کردن در اون شیشه ، در عرض 5 ثانیه در شیشه رو باز می کنه و از همه می خواد که تشویقش کنن ، همه باید دست بزنن و بگن " آفررررررررررررررررین  آاااررررررررررررش " اگه کسی این وسط دست نزنه و تشویق نکنه ، پسری  انقدر  نگاهش می کنه که طرف از رو می ره  یکی  دیگه از علایق پسری  ، خودکاررررره ، هر جا خو دکار  پیدا کنی  پشت سرش  میای  از من یه بطری هم می گیری و بازی  خودکار و بطری&nbs...
16 تير 1392

آرش و بالش هاااااااااااااا

آرش کوچولو یه مدتیه علاقه  عجیبی  به بالش  پیدا کرده ، تا از خواب بیدار می شه می پره 2 یا 3 تا بالش بر می داره و تو خونه راه می افتهههه   با بالش  هاش  به همه جای خونه سرک می کشههههههههه اول میاد تو آشپزخونهههههههههه ، من نمی دونم چرا جدیدا"  پسرم  به راه آب آشپزخونه هم علاقه مند شدهههههه   یه مدتیه 3 تا از پستونک هاش گم شده ، اونم به طرز عجیبی !!!!! من که شک ام به این راه آب آشپزخونه اس   گاهی هم دم در ورودی می شینهههههههه   روشون می خوابههههههههههه و قلت می زنه و البته گاهی  هم باهاشون کشتی  می گیره   و بعضی وقتها هم ...
12 تير 1392

سالگرد عقدمون

دوم  تیر امسال هشتمین سالیه که من و بابا امیر همدیگه رو داریم ، امسال سالگرد عقدمون با شب نیمه شعبان یکی  شده بود  بابا امیر باز هم با یه دسته گل خوشگل منو سوپرایز کرد  اینم دو تا دسته گل کنار هم  به قیافه آرش دقت کنین ، پسرم از ارتفاع می ترسه و تنها جایی که آروم می شینه و تکون نمی خوره که مبادا بیافته روی بلندیهههههههه   اینجا هم داد می زنه که منو بیارین پایین ، بیشتر از این نمیتونم آروم و بی حرکت بشینمممممم ...
11 تير 1392

واکسن هجده ماهگی

وااااااااااااااااااای  چی بگم از این واکسن هجده ماهگی !!!! از  سه هفته قبل از شدت استرس تمام  سایت ها رو سرچ کرده بودم ، اینکه اگه پا دردش شدید  بشه چه کار کنم ، یا تبش رو چطوری کنترل کنم  راستش تو خونه ما سه هفته کامل مریضی بود ، ویروس لعنتی معروف به خانه ما هم راه پیدا کرده بود و هر سه مون رو ا پا در آورد ، اونم برای سه هفته  خیلی بد بود ، همگی کلی ضعیف شده بودیم ، تصمیم گرفتیم واکسن آرش رو کمی  دیرتر بزنیم تا کمی بیماری و ضعف از بدنش  دور بشه    به بهداشت زنگ زدم و اونا هم گفتن بذار خوب خوب بشه بعد بیار ، حتی  اگه 10 روز  هم دیر تر بشه اشکال نداره ، بذار بچه کاملا" سالم...
11 تير 1392
1