دلم بد جوری گرفته
چند روزی که زن دایی صدیقه و روژینا جون پیشمون بودن کلی بهمون خوش گذشت
کلی روژینا با آرش بازی می کرد و آرش هم از روژینا جون حرف شنوی می کرد
و من زندگی می کردددددددددددددددددم
متأسفانه زن دایی و روژینا جون ، چهار روزی بیشتر پیشمون نموندن و با رفتنشون کلی ما رو دلتنگ خودشون کردن ، رفتن زن دایی و روژینا از یه طرف و رفتن خاله صبا از طرف دیگر کلی منو دلتنگ و تنها کرد ، خاله صبایی که این مدت بد جوری بهش عادت کرده بودم و کلی از لحاظ روحی منو شارژ کرده بود
خاله صبا انقدر مهربون و دوست داشتنیه که امکان نداره کسی رو مجذوب رفتار خودش نکنه
بودنش در کنارم مثل این بود که مامان پیشمه ، واقعا" مثل یه مامان مهربونه
الان با رفتنش دلم خیلی گرفته ، کاش زودتر دانشگاها باز بشه و برگرده پیشمون
واااااااااااای که چقدر دلم هوای مامان جون وخاله ندا رو کرده ، دلم برای خونه آقاجون کلی تنگ شدهههههه
مخصوصا" تو این ماه رمضان ، یادش به خیر
صبای عزیزم به خاطر تموم زحمت هایی که تو این مدت برای من و آرش کشیدی ازت یه دنیا ممنونم
خیلی دوست دارم ، خیلی
منتظرتم ولی نه تنها ، اینبار با خاله ندا بیا پیشمون