زردی و دو روز بستری شدنت در بیمارستان

امروز 4 امین  روز تولته گل زندگیم ..

من و مامان جون و زنمو برای پایین آوردن زردیت هر کاری کردیم  :  بدنت رو با کاسنی و شاطره شستیم ....  با دوغ شستیمت ...من مرتب دارم خنکی می خورم و لب به گرمی نمی زنم  ولی  فایده ای نداره ..

امروزمن و بابا و زنمو برای چکاب بردیمت دکتر مشفق

من از شدت استرس نتونستم بیام داخل و ترو دادم دست بابا و زنمو

دکتر گفت باید بیمارستان بستریت کنیم چون درجه زردیت رو 14 بود و خوابوندن تو دستگاه داخل خونه فایده ای نداره

وای چقدر گریه  کردم ...  از مطب مستقیم بردیمت بیمارستان ام لیلا 

بابا شب رفت تو ماشین خوابید  و من و زنمو پیشت موندیم ... بابا  مرتب میومد و بهت سر می زد .... هوا حسابی سرد بود و بابا هم حسابی سردش شده بود

بخیه هام خیلی  درد می کرد ...باید راه می رفتم ... جایی نبود که بتونم بخوابم غیر یه مبل که تا صبح   روش نشسته چرت می زدم ...

الهی  قربونت  برم  مامان ...

دکتر می گفت زودتر از 2 ساعت درش نیارین ، ولی تو بی تابی می کردی و می خواستی بیای بیرون ..گریه می کردی تا بیاریمت  بیرون

ولی اگه  میاوردیمت بیرون این همه اذیت شدنت فایده نداشت

من  2 ساعتی یه بار می آوردمت بیرون بهت شیر می دادم ...بادمعده ات رو می گرفتم و پوشکت رو عوض می کردم و دوباره می ذاشتمت تو دستگاه

خلاصه تو دو شب اونجا بستری بودی ولی خدا رو شکر بعد از ظهر روز 3 دی در حالیکه درجه زردیت به 6 رسیده بود از بیمارستان مرخص شدی ..

امیدوارم  دیگه هیچوقت پات به بیمارستان باز  نشه  مامان جونم