آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

دومین دندون آرش

    هورااااااااااااااااااااااااااااااا نیم ساعت پیش داشتم به پسر گلم سوپ می دادم که متوجه شدم کنار دندون قبلیش یه سفیدی روی لثه اش معلومه وقتی دهنش رو باز کردم و نگاه کردم دیدم بلــــــــــــــــــــه دومین مروارید سفید پسرم هم داره نوک می زنه پسر نازم دومین دندونت تو 6 ماه و 23 روزگی دراومد مبارکت باشه ...
21 تير 1391

آرش می گه " بااا باااا "

عزیز دل من یه یه هفته ای هست که بابا می گی اولین بار که بابا گفتی  بابا جون خودش خونه نبود و طبق معمول مأموریت بود قرار بود همون شب برگرده     دقیقا" همون شبی رو می گم که متوجه شدم دندون در آوردی و کلی ذوق زده شدم همون شب من و مامان بزرگ نشسته بودیم که یهویی بعد کشیدن یه جیغ بلند و طولانی شروع به گفتن باااااا  باااا  باااااا  کردی ..     من و مامان بزرگ از تعجب شاخ در آوردیم دویدم دوربین رو آوردم و ازت فیلم گرفتم آخه گفتم شاید دیگه نگی و لااقل بتونم فیلمشو نشون بابایی بدم تا کلی واسه پسرش ذوق کنه     شب بابا برگشت ولی چون پروازش 4 ساعتی تأخیر داشت ...
21 تير 1391

بستنی آااااااااااای بستنی

  امروز  پسر  من  وقتی باباش داشت بستنی  می خورد انقدر دست و پا زد و جیغ کشید که باباش مجبور شد یه گاز از بستنی اش بهش بده انقدر قیافه ات موقع بستنی خوردن خنده دار بود که پریدم دوربین رو آوردم و ازت عکس گرفتم تا خودت ببینی و به خودت بخندی           ...
20 تير 1391

آرش و اسباب بازیهاش

      خو دااااااااااه  من   این  شی  شیه ؟ بش می گم بیا بیااااااااااااااه  خوودیش  میاداااااااا               آلاااان  دو  سآااته  من در  تالاش بوه دم این شبزه لو بیلون بیالما .. بابا سد بال گوفتم یه باژی لاحت تل بلام بخل خوب       اووووووووو فی  لاحت  شودمااه  ....  هالا که  ایختمش دیگه  لاحتم ماه مانی  بیلا  بازم بیساز من خلابش کونم بودوووووو  ...........  هههههه  ...
20 تير 1391

200 روزگیت مبارک

هوراااااا    پسرم  امروز 200  روزه  شد ........     الهی  200  سالگیت  رو  با  نوه هات و نویره ها و ندیده هات چشن بگیری                                                                             &nb...
18 تير 1391

اولین دندون گل پسرم

  الهی قربونت برم که از صبح بی حال بودی و هی غر می زدی ... یه چند روزیه خوابت خیلی کم شده و مرتب از خواب می پری و شروع به گریه و ناله می کنی در حالیکه قبلا" هیچ وقت سابقه نداشته که بخوای با گریه از خواب بیدار شی ...   از صبح لثه هات بد جوری می خاره و برای به دندون گرفتن گوش جی جی بی تابی می کردی ... پاهات همچنان اگزما داره و علی رغم تلاش من و مامان بزرگ و حذف همه داروها و غذاهای کمکی ات ، متأسفانه پات بهتر نشده   آب دهنت بد جوری  راه افتاده و مرتب لباسات رو خیس می کنه بعد از ظهر منتظر بودیم بابا جون از تهران برگرده مشغول عوض کردن پنپرزت بودم که دیدم داری برای گاز گرفتن دستم حرص می زن...
12 تير 1391

یه اتفاق بد

 پسر گل من یه هفته ای هست که پاهات قرمز شده و بد جوری سوخته ، تا حالا سابقه نداشته که پای پسرم اگزما کنه حتی یه کوچولو چه برسه به این حد قرمز   هر بار که پوشکت رو عوض می کنم کلی دلم می گیره و غصه دار می شم برات ...  الهی قربونت برم....  دو ساعتی یه بار پوشکت رو عوض می کنم و پات رو می شورم و برات پماد می زنم ... دیگه داشتم از ناراحتی پات دیوونه می شم فکر کردم شاید به خاطر خوردن تخم مرغ باشه ... بلافاصله تخم مرغ رو از برنامه غذاییت حذف کردم ... چند روز گذشته ولی بهتر نشدی .... بابابزرگ مرتب زنگ می زنه و توصیه پزشکی می کنه می گه برات کلوتریمازول بزنم و هیدروکورتیزون یا از پماد کالاندولا استفاده کنم ...
9 تير 1391