آرش و الینا
قرار بود 28 دی با بچه های نی نی سایتی دور هم جمع بشیم و تولد کوچولوهامون رو جشن بگیریم
بنا به دلایلی متأسفانه موفق به شرکت در اون مهمانی نشدیم ، با خبر شدیم که خاله الناز و الینا کوچولو که مشهد زندگی می کنن برای سر زدن به عمه الینا جون و شرکت در مهمانی نی نی سایت به تهران اومدن
تو جمع مامانهای نی نی سایتی رسمه که مامانها بچه ها رو نشون هم می کنن ، البته به شوخی و برای خنده
من و خاله الناز هم از 3 ماهگی آرش و الینا رو نامزد معرفی کردیم
خوب ، هر مادر شوهری دوست داره عروس آینده اش رو از نزدیک ببینه دیگه
منم از خاله الناز خواهش کردم که به همراه الینا جون بیان پیشمون تا بچه ها با هم بازی کنن
خاله الناز هم لطف کردن و علی رغم دوری راه و مهمان بودن و اینکه وظیفه من بود به دیدنشون می رفتم تشریف آوردن و من و آرش رو کلی خوشحال کردن
ایشون الینا خانم خوشگل من هستن
اینجا عروس خانم رو ماشین عروس نشسته ان و دوماد ایشون رو هل می دن
اینجا عروس و دوماد سر ماشین عروس با هم دعواشون شد
خلاصه چشمتون روز بد نبینه ، الینا و آرش سر کوچکترین مسأله ای ( اسباب بازی ) با هم دعوا می کردن ، آرش به طرف گوشواره های الینا حمله می کرد ، الینا موهای آرش رو می کشید ، آرش الینا رو هل می داد تا تلویزیون نگاه کنه و الینا که بهش برخورده بود می خواست دست آرش رو گاز بگیره
خدایا ، من و خاله الناز کلا" داشتیم عروس و دوماد رو از هم جدا می کردیم و نتو نستیم کمی با هم حرف بزنیم و از خودمون بگیم
راستی الینا جون زحمت کشید و بادکنک جشن تولد خودش رو برای آرش آورد ، آرش هم اونو تو اتاقش آویزون کرده و باهاش کلی بازی می کنه
خلاصه خاله الناز و الینای عزیز اون روز رو برامون بسیار زیبا و به یاد ماندنی کردن
ازشون ممنونم