راه رفتنت مبارک
جند ماهیه که پسری دستشو می گیره به این ور و اون ور و مثل جت تو خونه می دوه ولی جرأت اینو نداره که خودش به تنهایی راه بره
تا دستشو ول می کنه زود با باسن خودشو پرت می کنه رو زمین که خدایی نکرده نیافته
در کل پسری خیلی جون عزیزه و از ترس اینکه چیزیش نشه حاضر نیست شجاعت به خرج بده و راه رفتن رو امتحان کنه
تا اینکه من و بابا کلی کفری شدیم و دیگه تصمیم گرفتیم شروع به تمرین با آرش کوچولو کنیم گاهی اوقات چهار پایه آشپزخونه رو می گذاریم جلوش و آرش مثل واکر بهش تکیه می کنه و جلو می ره
یه مدت پشت دوچرخه اش رو می گرفت و راه می رفت ، بعد نوبت گرفتن دست من و باباش شد و در نهایت با گرفتن یه انگشت از دستمون شروع به گشت و گذار تو خونه می کرد
تا اینکه امروز صبح 16 بهمن 91 در یکسال و یک ماه و 17 روزگی ساعت 10 صبح در حالیکه با هم در حال قدم زنی تو خونه بودیم ، یهو دست من رو رها کرد و شروع کرد 6 قدم برداشت و خودش رو رسوند به تلویزیون
بعد از ظهر خیلی بهتر راه می رفت و 10 متری رو بدون کمک قدم می زد
از دیدن راه رفتن پسری کلی به شوق اومدم و به بابا امیر زنگ زدم و بهش اطلاع دادم و بابا هم کلی از پشت تلفن برای شازده اش ذوق کرد ، عکس زیر از اولین لحظه راه رفتن پسری گرفته شده