آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

تحویل سال 1392

1392/1/17 19:49
نویسنده : مامان پگاه
695 بازدید
اشتراک گذاری

امسال تحویل سال ساعت 14:31 دقیقه روز چهارشنبه بود ، با  بابا امیر قرار گذاشته بودیم بعد از شش سال امسال سال تحویل رو خونه خودمون بمونیم و بعد هر جا خواستیم بریم ..

از دو هفته پیش سبزه عید گذاشته بودم ، امسال لوبیا چشم بلبلی سبز کردم

البته سبز کردن لوبیا چشم بلبلی هم حکایت داره ، یه جمعه که خاله صبا ناهار خونمون بود قرار شد برای ناهار لوبیا پلو با ماهیدرست کنم ، وقتی به کابینت حبوبات که سر زدم دیدم بهههههههههله ، کل لوبیا هام پشه زده

کلی عصبانی شدم و به جون بابا امیر غر  زدم که چرا مارک گلستان بر نداشتی ، واسه همینه که حشره زده

بابا هم لوبیا ها رو شست و برد تو تراس رو سینی پهن کرد تا خشک بشه

بعد دو سه روز متوجه شدم که لوبیا ها خیلی هاشون ریشه زدن ، همین باعث شد که امسال به جای گندم و ماش لوبیا چشم بلبلی سبز کنم

 

شب قبل از سال تحویل ، آخرین چهارشنبه سال بود و سنت حسنه چهارشنبه سوری در شهرکمون برگزار شد

همسایه ها از ساعت 5 بعد از ظهر شروع به ترقه بازی کردن و شب هم اومدن پایین و دو تا آتیش بزرگ درست کردن و همگی از روی آتیش می پریدن

اون شب خیلی هوا سرد بود و البته اگه گرم بود هم من و بابا شما رو بیرون از خونه نمی بردیم

پس از تراس خونمون شاهد آتیش بازی همسایه ها بودیم و تو کلی خوشحالی می کردی و بابا هم برات کلی فشفشه زد

خلاصه تا 1 شب  پایین همه مشغول بزن و برقص بودن

 

سه شنبه صبح با بابا امیر و البته شما رفتیم وسایل هفت سینمون رو خریدیم و برگشتیم خونه

سه شنبه عصر سفره هفت سینمون رو پهن کردیم

 

چهارشنبه ناهار سبزی پلو با ماهی داشتیم

شما موقع ناهار خوابیده بودی 

زود ناهار خوردیم و جمع کردیم و 12 دقیقه مونده به سال تحویل ، من داشتم ظرف می شستم ، بابا امیر تو حموم بود و تو هم تو تختت خواااااب

2 دقیقه مونده به سال تحویل ، تلویزیون روشنه ولی من و بابا دلمون نمیاد بدون تو بشینیم سر سفره

دو تاییمون ایستاده بودیم پای تختت و با چشمانی پر از اشک به تو نگاه می کردیم و از خدا به خاطر تو شکرگزار بودیم

دیدم اینجوری نمی شه ، دل رو زدم به دریا و با ناز و نوازش بیدارت کردیم و پستونک تو دهن آوردیمت پای سفره هفت سین ، سه نفری نشستیم

همیشه از لحظه تحویل سال متنفرم ، استرس شدید تمام وجودم رو تسخیر می کنه

اشکم سرازیر می شه و برای هر کسی که تو ذهنم بود دعا کردم

با تحویل سال انگار همه استرس ها از وجودم رفت

 

 

 

امیدوارم سالی پر از برکت ، سلامتی ، تندرستی و شادی برای همه هموطنانم در پیش باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ati & DD
21 فروردین 92 10:45
آخیییییی بهترین آرزوهارو برای خودتون و نی نی تون دارم


از لطفتون ممنونم
فرزانه
21 فروردین 92 12:18
انشاالله سالی سر شار از سلامتی وموفقیت داشته باشید.پگاه جون ماجرای سبزه گذاشتنت جالب بود.آفرین به مامان پگاه کد بانو .


برای شمتا هم همینطور فرزانه جون