در نبود بابا امیر

الان یک هفته است که آرش و مامان پگاه با هم تنهای  تنهان  .

آخه بابا  امیر  هنوز از مأموریت برنگشته ، ولی ...

توی این مدت مامان پگاه خیالش راحته که خونه اش دیگه یه مرد داره ..

یه مرد که مراقب  مامانشه و جای خالی باباش رو تا حدودی براش پر می کنه

، آرش کوچولوی قصه ما دلش برای بابا امیرش خیلی تنگ شده 

آخه آرش و بابا امیر با هم خیلی بازی می کنن وآرش کوچولو دوست داره بابا امیرش زودتر بر گرده تا باز هم با هم بازی کنن و کلی بهشون خوش بگذره...

آرش کوجولوی قصه ما مثل همیشه سر شب می خوابه        و صبح خیلی خیلی زود قبل از اینکه  مامانیش بیدار شن از خواب بیدار می شه و بعد شروع می کنه  توی تختش  با صدای بلند  آواز می خونه ... پوووف  بازی می کنه و با پاهاش بازی می کنه ...

خلاصه هر جور شده مامان پگاه رو بیدار می کنه ... اون هم قبل از ساعت 6 صبح ..

بعد با ید مامان پگاه آرش کوچولو رو ببره تو پذیرایی تا به اتفاق هم ( به صورت کاملا" اجباری ) آهنگ اون هم با صدای بلند گوش کنن ....

بعد یه هویی  از رنگ چهره آرش        مامانیش می فهمه که ای داد و بیداد آرش باید سریعا" تمییز بشه ...

بعد از پاکسازی آقا آرش گشنه اش می شه ...پس مامان  باید بدو بدو بره برای آرش کوچولو به به درست کنه

بعد از خوردن به به  آقا آرش کمی ورزش می کنه

   گاهی هم اگه  گولش بزنه با عروسکاش بازی می کنه و گاهی هم ترجیح می ده توی تابش

بشینه یا اینکه با روروئکی که مامان جونش براش فرستاده بازی کنه

بعد از کلی بازی ( جمعا" 10 دقیقه ) آقا آرش که حسابی خسته شده خیلی مهربونانه از مامان پگاه می خواد تا بخوابوندش

مامان پگاه بعد از خوابوندن پسر طلا باید خیلی سریع به کارهای خونه سر و سامان بده

- آشپزی کنه    بعد ظرفها رو بشوره به حموم و دستشویی یه صفایی بده لباسها رو بشوره وروی بند بندازه واگه وقت شد یه جارویی هم بکشه

البته کل این کارها باید تو 3 تا نیم ساعت انجام بشه ..

بعد از بیدار شدن آرش کوچولو و خوردن یه به به کوجولوبه مامان پگته کمک می کنه تا آشغالها رو ببرن از خونه بیرونولی چون هوا خیلی گرمه زود زود برمی گردن خونه