آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

آخرین جمعه هشت ماهگی

1391/6/24 23:03
نویسنده : مامان پگاه
704 بازدید
اشتراک گذاری

امروز آخرین جمعه هشت ماهگی گل پسرم بود ، طبق معمول صبح زود بیدار شدی و من برای اینکه بابا جون رو تو روز تعطیلیش بیدار نکنی از اتاق خواب بردمت بیرون

موقع صبحانه کلی شیطنت کردی و به سفره صبحانه مون حمله کردی

نایلون نان رو برداشتیتا باهاش بازی کنی ، آخه از صدای نایلون خیلی خوشت میاد

 

بعد به سفره حمله کردی، آخه اونم  صدااااا   می داد

 

بعد سرگرم ماشین شارژیت شدی و با سینه خیز تو خونه دنبالش افتاده بودی تا اینکه یه گوشه در حالیکه دیگه شارژی براش نمونده بود گیرش آوردی

ای بیب  بیب  بد ، اگه  راست می گی  وایساااا  الان میام میگیرمت

آهاااااااااااااااااااا  دارم  میام

وایساااااااااااا ، جایی نریا  به خدا زود میام

هورااااااااااااااااااااااااااااا ، گرفتمش

 

دفعه  آخرت باشه هااااااااااااااااااا

 

بعد از ظهر کمی گذاشتیمت تو تخت پارکت ، که البته بدت هم نیومد، اونجا  احساس  استقلال  می کردی ، انگار جایی بود که فقط به تو متعلق بود و این موضوع برات خیلی خوشایند بود که من و بابا امیر اجازه وارد شدن به خلوت گاهت رو نداشتیم

 

تو همین یه ذره جا سینه خیز می رفتی

 

غلت می زدی

و با اسباب بازیهات بازی می کردی

 

 

بعد هم با  مامان و بابا  طالبی خوردی

 

 

این بود گزارش آخرین جمعه هشت ماهگی آرش کوچولوووو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

girl
25 شهریور 91 8:57
vay vaay inja chekhabare ye chan rooz naboodam cheghad up jadidi
hamashoon mashala ghashangan
pegah joon 8 mahegi k sahle eshala 1000000000 sal zire saieie maaman va babash arash joon be khobi zendgi koone
man ramz mikham,,midi behem????


مرسی عزیزم شما همیشه نسبت به من و آرش لطف دارین ، حتما" رمز رو برات ایمیل می کنم
مامان سمی
25 شهریور 91 17:27
برای پسر طلا


ممنون
خاله صبا
25 شهریور 91 22:41
وای نگاه موهاشو



هههههههههههههه

خاله جون تازه اون موقع که جوون تر بودم که کلی مو داشتم

ای یادش به خیر