بهونه های شکلاتی پسرم
نمی دونم چرا امروز از صبح که بیدار شدی کمی بد خلق بودی بودی ، بهونه می گرفتی که بیای بغلم و تا پایین می ذاشتمت عصبانی می شدی و دندوناتو به هم می مالیدی
این روشی بود که برای نشون دادن عدم رضایتت از وضعیت موجود استفاده می کنی ، گذاشتمت توی بیب بیبت و چند دوری توی خونه دورت دادم ، ولی تا ماشینت متوقف می شدی زود ناراحت می شدی
راستش بابا از جمعه رفته مأموریت و نبودن بابا و تو خونه نشستن کاملا" حوصله ات رو سر برده ، به هر حال ایشاللله بابایی امشب میاد و بعد می بریمت ددرررررر
همین طور که بغلم بودی از دور شکلات خوری رو دیدی و از تو بغلم خودت رو به طرفش پرت کردی ...
منم واسه اینکه کمی شلد بشی ظرف شکلات خوری رو گذاشتم جلوت
کلی خوشحال شدی ، شکلاتهای رنگاوارنگ ، تو مدلها و شکلهای مختلف برات کلی حق انتخاب گذاشته بود تا بتونی از بینشون اون شکل و رنگی رو که بیشتر دوست داری رو انتخاب کنی
تا کلی با شکلاتا مشغول بازی بودی و دنبالشون سینه خیز می رفتی
تا اینکه باز زدی زیر گریه
دیگه مطمئن بودم خوابت میاد ، صبح ساعت 6:30 بیدار شده بودی و الان ساعت 9:30 برای اینکه بخوابی گریه می کردی و التماس
قربونت برم که هنوز یکی از شکلاتات رو سفت گرفته بودی و حاضر نبودی بذاریش زمین
حتی موقعی که خوابت برده بود