این روزهای تو
پسر قشنگم این روزها لثه ات خیلی می خاره ، آخه دندونهای آسیابت داره در میاد و خیلی بیشتر از دندونهای جلوییت اذیتت می کنه و مجبور شدیم برات ژل KIN.BABY بگیرم ، تا مواقعی که خیلی خارش داری روی لثه هات بمالم و کمی آروم بشی
گاهی انقدر شیطونی می کنی که مجبورم بذارمت توی پارک تختت تا خدایی نکرده بخودت آسیبی نرسونی ، شکر خدا تختت رو خیلی دوست داری و همونجا با اسباب بازیهات مشفول می شی
هر موقع تلویزیون پیام بازرگانی یا آهنگ قشنگی پخش می کنه ، اینطوری صورتت رو به توری تختت می چسبونی تا بتونی به تلویزیون نگاه کنی ، مثل یه موش
این روزها به همه جا سرک می کشی و می خوای هر چیزی رو حتی اگه خطرناک باشه امتحان کنی و با دستای کوچیکت همه چیزو با لمس کردن کشف کنی
هر چیزی که شاید به نظر ما ساده و پیش پا افتاده باشه برای تو جدید ، عجیب و باور نکردنیه
چیزیه که باید کشف بشه ، حتی اگه نقش و نگارهای روی سرامیک باشه
از دراز کشیدن روی سنگ سرد خیلی خوشت میاد
دنبال توپت می کنی و گاهی با سر اون رو روی زمین هل می دی و جلو می بری
این روزها تا تلویزیون برنامه جدیدی میگذاره زود میدویی می ری روی گل میز مبل ها می شینی و با دقت برنامه ات رو نگاه می کنی
هنوز هم عاشق دوربین و عکسی
وقتی زنگ در خونه رو می شنوی ، زود بغلت می کنم تا با هم بریم و در رو باز کنیم
تا در و باز می کنیم و بابا رو میبینی که از کار برگشته ، انگار دنیا رو بهت می دن
اونموقع دیگه منو کامل فراموش می کنی و تا شب که بخوای بخوابی با هر بار دیدن بابا کلی براش می خندی و خوشحالی می کنی و با بالا رفتن از پاهاش ازش می خوای تا بغلت کنه و اونموقع است که دنیا مال تو می شه
بابا هم با بغل کردن و بوسیدن و بازی کردن با تو تموم خستگی ها رو فراموش می کنه
برنامه خوابت عوض شده ، انگار واقعا" بزرگ شدی ، دیگه شبها سر شب نمی خوابی
این شبها تا 11 بیداری و صبحها هم بین 7 تا 8 بیدار می شی
این روزها همش پشت در تراس می شینی و منتظری یکی بغلت کنه تا تو بتونی از پنجره بیرون و محوطه و رفت و آمد ماشینها و پرواز پرنده ها رو تماشا کنی
و البته گاهی انقدر مه زیاد است که از پشت پنجره نمی تونی چیزی ببینی و خودت منصرف می شی