روز های شانزده ماهگی
این روز ها من و بابا شاهد بزرگ شدنت هستیم ، هر روز کنجکاو تر از روز قبلی ، این کنجکاوی گاهی من رو نگران می کنه که مثل دفعه قبلی به خودت آسیب نرسونی
امیدوارم دیگه حادثه دو هفته قبل تکرار نشه
خدا رو شکر اثری از کبودی زیر چشمت نمونده ، همچنان عاشق بریز و بپاش و شلوغ کاری هستی
شیشه های روغن رو از توی کابینت در میاری و کف آشپزخونه باهاشون بازی می کنی و جدیدا" هم که یاد گرفتی در شیشه ها رو باز کنی و اگه ازت غافل بشم روغن رو می ریزی کف آشپزخونه
اتاقت رو که دیگه نگووووووووووووووووووووووووو
تا ازت غافل بشم کل لباسات و پوشک هات رو از توی کمد کف اتاق می ریزی
سراغ کشوی وسایل آرایشیم می ری و هر دفعه دو تا لاک و کرم پودر و رژلب و مداد های چشمم رو بر می داری ، دیگه از دستت هیچ وسیله آرایشی برام نموندههههههههههههه
تو یه چشم به هم زدن آشپزخونه رو زیر رو رو می کنی
همچنان بیشتر با وسایل خونه بازی می کنی تا با اسباب بازی هات
این هم مدل جدید خوابیدنته
جدیدا" هم تا منو می بینی که نشستم رو مبل بهم حمله ور می شی و منو گاز می گیری
اینم اولین خط خطی کردن آقا آرش ، مداد چشم منو برداشتی و در کابینت رو نقاشی کردی برامون