نوروز 1392 - تهران به بوشهر
سوم فروردین راهی بوشهر شدیم ، ساعت 7صبح از خونه راه افتادیم ، جالب بود که شما هم از ساعت 6 با ما بیدار شده بودی
تا سوار ماشین شدیم کلی خوشحال شدی ، پیش خودت گفتی : چه خوبه آدم صبح کله سحر بره ددر
سر راهمون ماهی گلی عیدمون رو داخل حوض آبنمای بیمارستان آتیه کنار بقه ماهی گلی ها به آب انداختیم و خودمون راهی سفر شدیم
دلهره داشتم ، از اینکه مسیر طولانی بود کمی می ترسیدم که تو خسته بشی و بی طاقت
از تهران تا اصفهان چند باری تو استراحتگاه های کنار بزرگراه کنار زدیم تا کمی راه بری و خستگی ات در بره
سخت ترین کار ، عوض کردن پوشکت بود ، اونم توی ماشین ، تو یه ذره جا
تا پوشکت رو باز می کردم می خواستی پاشی بشینی
ظهر رسیدیم اصفهان ، با دیدن زاینده رود خالی از آب ، چشام پر اشک شد ، من و بابا هر دو بغض کرده بودیم
آخه مگه می شه اصفهان بدون زاینده رود ؟
باور اینکه مردم داشتن تو مسیر روزخونه راه می رفتن برام سخت و ناراحت کننده بود
برای ناهار رفتیم بناب ، رستوران خیلی شلوغ بود و پر بود از مهمونای نوروزی
با دیدن هر خانواده می خواستی خودی نشون بدی ، چشماتو نازک می کردی و باشون لبخند می زدی و بعد می خواستی بری رو میز و شروع کنی کافه به هم زدن
دیدم اینجوری نمیشه ، داری بد جوری شیطونی می کنی
دو لقمه بیشتر از غذام رو نخورده بودم که دیدم اینجوری نمی شه ،تو رو بغل کردم و از رستوران زدم بیرون
کمی تو محوطه جلوی رستوران با هم بازی کردیم ، بابا امیر بنده خدا غذای خودش و من رو لای نون پیچید و آورد تو ماشین نشستیم خوردیم
شب طرفای 11 رسیدیم شیراز ، مستقیم رفتیم خونه عمو محمود
1 ساعت و نیم از رسیدن ما نگذشته بود که دیدیم دایی پژمان و مهدی جان با خاله ندا و خاله صبا هم از راه رسیدن
بچه ها اومده بودن شیراز دنبال مامان بزرگ ، وای که چقدر از دیدنشون خوشحال شدم
بااینکه خیلی خسته بودم ولی دلم نمیومد بخوابم ، صبح قرار بود به سمت بوشهر راه بیافتیم ولی زن عمو و مامان بزرگ نذاشتن ، گفتن تا ناهار نخورین نمی گذاریم برین
خلاصه ناهار رو منزل عمو جون خوردیم و بعد ناهار راه افتادیم
انقدر ترافیک زیاد بود که مسیر 4 ساعته رو 6 ساعت در راه بودیم
خلاصه رسیدیم بوشهر