آرش آرش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

آرش کوچولوووی مامان و بابا

آرش و بابا بزرگ

1391/12/22 1:31
نویسنده : مامان پگاه
779 بازدید
اشتراک گذاری

مدتها بود که دل تنگ پدرم بودم و خیلی دوست داشتم بیان پیشمون ، تا اینکه بعد از سالها با اومدنشون ما رو خوشحال کردن

آرش بعد یکسال بآقاجونش رو دید و کلی با آقاجونش بازی کرد و با اینکه آقاجون یک هفته بیشتر از عمل جراحی شون نمی گذشت و نمی بایست آرش رو بغل کنن ، ولی آرش خان حسابی رو کول آقاجونش سوار شد و باهاش بازی کردو ازشون می خواست تا سر در ورودی رو براش تکون بدن و آرش کلی خوشحال می شد

 

به همراه آقا جون ، عمو جون هم تشریف آورده بودن که کلی با آرش بازی می کردن ، هر موقع هم می خواستن برن بیرون ، آرش رو با خودشون می بردن که پسری حوصله اش سر نره

والبته آقا آرش هم دست از سر کیف عمو محمود بر نمی داشت و می رفت از تو اتاق بر می داشت و دنبال خودش تو تموم خونه می کشیدش و باهاش بازی می کرد

 

حالا ما هر چی التماس می کردیم که آرش  این کار زشتیه و نکن ، آقا آرش کار خودشون رو می کردن

 

خلاصه این روزها با وجود آقا جون و عمو جون به آرش خیلی خوش گذشت

جاشون سبز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فرزانه
22 اسفند 91 20:12
سلام مامان پگاه عزیزم.وای نمیدونی چند روز پیش بود که داشتم دوباره نگرانتون میشدم اما گفتم کار عید هم اینروزها اضافه شده ودیگه حسابی مشغولی تا دیروز نظرت رو دیدم خیلی خوشحال شدم اومدم وبتون دیدم نه خیر خبری از پست جدید نیستتا دوباره امروز دیدم اومدی پیشمون با خودم گفتم الان دیگه حتما پست گذاشتی .
چشمت روشن پگاه جون پدر بزرگوارت اومده پیشتون.انشاالله همیشه سلامت باشند وبلا ازشون دور.خداروشکر به آرش عزیزم با بابا بزرگ وعمو خوش گذشته.


سلام فرزانه جون ، شما همیشه لطف دارین گلم ، ماشالله چه پسرت مرد شده ، خدا حفظش کنه ایشالله
فرزانه مامان آرین مهر
23 اسفند 91 7:51
سلام پگاه جون چشمتون روشن انشالله که خدا پدرتون را براتون حفظ کنه آرش عزیزم را هم از طرف من ببوسید که ماشالله اینقدر ناز وخوشگله


لطف داری عزیزم

ممنون