اندر احوالات قبل از سال نو
امسال تصمیم گرفتیم بر عکس هر سال که سال تحویل رو بوشهر بودیم ، سال تحویل رو خونه خودمون بمانیم و چند روز بعد ازسال تحویل راهی بوشهر بشیم ..
پس برای خرید لباس عید آرش کوچولو با بابا امیر راهی پاساژ شدیم .. کلی اذیتمون کردی و نمی گذاشتی داخل مغازه ها بریم و می گفتی تو پاساژ بگردیم
بالاخره هر جور شده با اینکه باهامون همکاری نمی کردی ولی موفق شدیم خرید عیدت رو انجام بدیم
بعد از خرید عید نوبت به آرایشگاه بود ، کلی موهات بلند شده بود و گاهی مجبور بودم بخاطر اینکه بتونی جلوت رو ببینی با کلیپس اونارو بالا نگه دارم ، خلاصه تصمیم گرفتیم برای عید یه سر و سامونی به زلف های پریشونت بدیم
از ده روز قبل برات وقت آرایشگاه گرفته بودیم ، پس با بابا امیر راهی طبقه بالای تیراژه شدیم
آرایشگاه خیلی شلوغ بود و گفتن یک ساعت دیگه نوبتمون می شه، پس تا موقعی که نوبتمون بشه رفتیم کمی تو سرزمین عجایب ، تا بازی کنی
دوباره برگشتیم ، زودی نشوندیمت تو صندلی و روپوش تنت کردیم و موهات رو کوتاه کردن
وای که قیافه ات کلی تغییر کرد ، شدی مثل پسرای شیطون بلا
یه بادکنک هم جایزه اینکه پسر خوبی بودی بهت دادن ، آخه موقعی که داشتن موهاتو کوتاه می کردی اصلا" اذیت نکردی و گذاشتی عمو سلمونی موهاتو کوتاه کنه ..
عمو سلمونی هم می گفت : یه مشتری پیدا کردم در حد بوندس لیگااااا
تا کلی داشتی با بادکنکت بازی کی کردی ( راستی از بادکنکی که بند نداشته باشه خوشت نمیاد و باهاش بازی نمی کنی )