من یک عدد مامان تنبلم
باید اقرار کنم که من یه مامان تنبلم ..... این روزها زندگیم هر چی میدوم ، کار می کنم و نمی خوابم ولی باز هم به نتیجه نمی رسم .. آخرش مامان پگاه تنبل شکست خورده با کلی کار نا تموم باقی می مونه ... این روز ها پسری کلی بازیگوش و شیطون شده کنترلش خیلی سخت شده ، تا ازش غافل می شم اونو در حال انجام یه کار خطرناک می بینم و مو به تنم سیخ می شه الانم که دارم اینجا براش می نویسم ساعت 5:30 صبحه و جای خودم رو با بالش و پتو پر کردم ف چون اگه بیدار شه و ببینه که مامانش نیست کلی غر غر می کنه و کل خونه رو دنبالم می گرده از تمام دوستای گلی که توی این مدت با احوالپرسی های مکررشون من رو شرمنده خودشون کردن واقعا" سپاسگزارم خاله فرزانه...
نویسنده :
مامان پگاه
5:37