خونه تکونی با حضور یه پسر شیطون بلا
امسال سال کبیسه بود ، پس یه جای اول فروردین ، سی ام اسفند سال تحویل می شد از ده روز پیش مشغول خونه تکونی بودم ، من کابینت ها رو می ریختم بیرون که تمیز کنم و تو وسط دست و پای من لول می خوردی و دنبال خراب کاری بودی می خواستم یخچال رو تمیز کنم ، تا در یخچال باز می شد ، از هر جای خونه که بودی دوو دوو می اومدی مثل کلاغ یه چیزی از داخل یخچال بر می داشتی و واسه اینکه نگیرمت پا به فرار می ذاشتی ، به خودت پشت پا می زدی و می خوردی زمین و گند می زدی به تموم خونه تا شیشه پاک کن رو دستم می دیدی ، جیغ می کشیدی که اینو بده به من ، منم پمپیش رو می بستم و می دادم دستت ، ورش می داشتی می بردی برای بازی و پگاه می موند و حوضه اش ......